سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در خبر ضرار پسر ضمره ضبابى است که چون بر معاویه در آمد و معاویه وى را از امیر المؤمنین ( ع ) پرسید ، گفت : گواهم که او را در حالى دیدم که شب پرده‏هاى خود را افکنده بود ، و او در محراب خویش بر پا ایستاده ، محاسن را به دست گرفته چون مار گزیده به خود مى‏پیچید و چون اندوهگینى مى‏گریست ، و مى‏گفت : ] اى دنیا اى دنیا از من دور شو با خودنمایى فرا راه من آمده‏اى ؟ یا شیفته‏ام شده‏اى ؟ مباد که تو در دل من جاى گیرى . هرگز جز مرا بفریب مرا به تو چه نیازى است ؟ من تو را سه بار طلاق گفته‏ام و بازگشتى در آن نیست . زندگانى‏ات کوتاه است و جاهت ناچیز ، و آرزوى تو داشتن خرد نیز آه از توشه اندک و درازى راه و دورى منزل و سختى در آمدنگاه . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----19655---
بازدید امروز: ----44-----
بازدید دیروز: ----10-----
متولد عرفات

 

نویسنده:
دوشنبه 87/8/13 ساعت 10:8 عصر

اگه من یه کلبه توی جنگل داشتم ، یه کلبه کوچیک شاید مثل کلبه آقا خرس توی فیلم گلنار!که نزدیک یه رودخونه یا دریاچه بود

و یه دختر 2 ساله داشتم که باهاش همه کودکی ام رو مرور می کردم و مثل یه دختر بزرگش می کردم

و اگه یه جایی درس می دادم در مورد نحوه فکر کردن یا مدیریت یا بازاریابی

و اگه خیلی خوب می تونستم درس بخونم و سیستم طراحی کنم

و هرشب بجای وقت تلف کردن بتونم کتاب بخونم

و اگه یه دوستی داشتم که حرفهام رو از چشمام می خوند و هی قرار نبود توضیح بدهم

و اگه یه جایی پیدا می کردم که جدا از زرق و برق دنیا فقط آدم بتونه خودش رو زندگی کنه و بقیه خودش رو به تنهایی بخوان

وای اگه من همه اینها رو داشتم ؛حتما از ذوق می مردم!!!

    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • زندگی
    من نگرانم...
    شاید سلام
    پایان
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • فهرست موضوعی یادداشت ها

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  •